جدول جو
جدول جو

معنی ساعت داشتن - جستجوی لغت در جدول جو

ساعت داشتن
مبارک بودن زمان برای شروع کار
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طاقت داشتن
تصویر طاقت داشتن
توانایی داشتن
بردباری داشتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عادت داشتن
تصویر عادت داشتن
معتاد به انجام کاری بودن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از راست داشتن
تصویر راست داشتن
راست دانستن، راست پنداشتن، باور کردن سخن کسی، راست کردن
نظم و ترتیب دادن، سر و سامان دادن
برابر ساختن
فرهنگ فارسی عمید
(چَ گِ رِ تَ)
سن داشتن. پیر و معمر بودن
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
فرمان بردن. گوش بر فرمان داشتن: بیکدیگر مشغول شوند، و همگان طاعت تو دارند. (فارسنامۀ ابن البلخی)
لغت نامه دهخدا
(رَ کَ دَ)
بیمار بودن. رنجور بودن
لغت نامه دهخدا
(گَ تَ)
خو گرفتن به چیزی: چنان دانم که بسیار خوردن عادت داری. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(بَ کَ / کِ دَ)
ضرر داشتن. زیان داشتن. کم آوردن حاصل فروش از مبلغ پرداختی برای خرید. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از مسالت داشتن
تصویر مسالت داشتن
خواستار بودن: توفیق شما را از درگاه حق تعالی مسئلت دارم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاعت داشتن
تصویر طاعت داشتن
فرمان بردن گوش بر فرمان کسی داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفاعت داشتن
تصویر کفاعت داشتن
هم مرتبه بودن هم درجه بودن: (و نگذارد که نا اهل بد گوهر خویشتن را در و زان احرار آرد و با کسانی که کفاعت ایشان ندارد خود را هم تگ و هم عنان سازد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کسالت داشتن
تصویر کسالت داشتن
بیمار بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عادت داشتن
تصویر عادت داشتن
خوگر بودن معتاد بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طاقت داشتن
تصویر طاقت داشتن
تاب داشتن کاوستن قدرت داشتن توانایی داشتن، تحمل داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاجت داشتن
تصویر حاجت داشتن
نیازیدن نیاز داشتن احتیاج داشتن نیاز داشتن نیازمند بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از راست داشتن
تصویر راست داشتن
نظام دادن، استقامت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سال داشتن
تصویر سال داشتن
پیر بودن معمر بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حاجت داشتن
تصویر حاجت داشتن
((~. تَ))
احتیاج داشتن، نیازمند بودن
فرهنگ فارسی معین
احتیاج داشتن، نیاز داشتن، نیازمند بودن، آرزوداشتن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
هماهنگ بودن، توافق داشتن، سلوک کردن، مدارا کردن، سازگار بودن
متضاد: ناسازگار بودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تحمل داشتن، تاب آوردن، بردبار بودن، مقاوم بودن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دستگیری کردن، کمک کردن، مدد کردن، معاضدت کردن، یاری کردن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اصالت داشتن، استعداد داشتن
فرهنگ گویش مازندرانی